11/07/2013، 03:54 PM
(آخرین ویرایش: 11/07/2013، 03:57 PM، توسط ~*~Respina~*~.)
خودم...
همین یک شب خودم را دوست خواهم داشت
انگشتانم برای گیسوانم شانه می شوند
لب هایم مرا در آینه می بوسند
دست هایم تن سردم را گرم می کنند
و از نوازشم بند بندتنم سرشار می شود
می دانی ما هرگز خودمان را نوازش نکرده ایم
از خود بیزار بوده ایم
بودنمان به هویت دیگری وابسته شد
و چه زخم هایی که از آدم های بی هویت بر پیکر خود زدیم،
ما ظالمیم بر خود که از حراس تنهایی به بی کسی رسیدیم
وهیچ ندانستیم اگر خویش را ببالیم و دوستش بداریم دوست داشته می شویم،
آن گونه که باید
و مــــــــــــن
همین یک امشب را با خودم می خواهم...
همین یک شب خودم را دوست خواهم داشت
انگشتانم برای گیسوانم شانه می شوند
لب هایم مرا در آینه می بوسند
دست هایم تن سردم را گرم می کنند
و از نوازشم بند بندتنم سرشار می شود
می دانی ما هرگز خودمان را نوازش نکرده ایم
از خود بیزار بوده ایم
بودنمان به هویت دیگری وابسته شد
و چه زخم هایی که از آدم های بی هویت بر پیکر خود زدیم،
ما ظالمیم بر خود که از حراس تنهایی به بی کسی رسیدیم
وهیچ ندانستیم اگر خویش را ببالیم و دوستش بداریم دوست داشته می شویم،
آن گونه که باید
و مــــــــــــن
همین یک امشب را با خودم می خواهم...