02/20/2017، 10:44 PM
حالا ما گفتیم حال همه ما خوب است تو چرا باید باور کنی؟ تو که اینقدر ساده لوح و زود باور نبودی، برای هرحرفی اگر صدتا سند و مدرک و منبع معتبر رو نمی کردیم باورت نمی شد.
حالا یک کلمه گفتیم حال ما خوب است. گفتی خداروشکر و خلاص؟ به همین سادگی؟
نباید به این همه مدارک و شواهد و قرائنی که درست خلاف حرف مرا می زدند اعتنا کنی؟
این پک و پوز کش آمده و لب و لوچه آویزان و چشمان بی #فروغ داشتند با زبان بی زبانی التماس می کردند، سرّ درون فاش می کردند، تو همین دو کلام ناقابل را از زبان ما گرفتی و ختم کلام!
یعنی آن نگاه و دستان سرد و سر افتاده و شانه آویزان توله سگ بودند که سگ محلشان کردی، چشم دوختی به لب های لعنتی و هرچه گفتند را باور کردی، بعد هم پاشنه ها را ورکشیدی که بروی، چرا چون خیال و خاطرت جمع بود که حال همه ما خوب است.
معرفتت را شکر! آخر اگر خوب بودم که وقت بدرقه ات آن دوتا قطره اشک بی محل گوشه چشمم راه نمی گرفت، اگر خوب بودم که رویم را به آسمان نمی کردم که جلوی اشک و آب چشمم را بگیرم که راه نگیرند روی صورتم و آن ریمل قلابی رویم را مثل بخت و قسمتم سیاه کند!
اصلا همین صدا را بگو که وقت خداحافظی رفته بود ته چاه و درنمیامد، این صدای آدمی است که حال و احوالش خوب است؟ لرزان و ترسیده و به زور درآمده از لابهلای یک بغض سنگی که عنقریب صاحب صدا را خفه می کند، این صدا نباید حواست را سرجا میاورد که حال ما خوب نیست هرچند زبان، که ماربزندش، بگوید حال ما خوب است..
این دست ها را یادت هست که همیشه می گفتی از داغی مثل کوره آهنگری می ماند حالا که مثل میت هزارساله یخ کرده دستت را گرفت ملتفت نشدی که باید دم پله آخر بایستی بگویی اینطور نمی شود باید ته و توی این همه تعارض و تناقض بین حرف و عملش را دربیاورم؟
می دانی چیست تو از همان اول خیلی هم خوب فهمیدی که حال ما خوب نیست ولی باور کردی چون می صرفید، این روزها آدم حرف هایی را باور می کند که برایش صرف داشته باشد، برای همین به روی خودت نیاوردی، پاشنه را ورکشیدی و عزت زیاد!
از ما که گذشت ولی وقتی از کسی می شنوی که حالش خوب است، تو باور نکن، به لب و زبان کسی اعتماد نکن مومن، حتما به چشم آدم ها نگاه کن نه مثل وقت رفتنت که زل زده بودی به ناخنهات به کفشهات به همه جا غیر چشم هام، می دانی مومن، آدمیزاد همیشه راست ترین حرفهایش را با چشمهاش می گوید.. یاحق..
حالا یک کلمه گفتیم حال ما خوب است. گفتی خداروشکر و خلاص؟ به همین سادگی؟
نباید به این همه مدارک و شواهد و قرائنی که درست خلاف حرف مرا می زدند اعتنا کنی؟
این پک و پوز کش آمده و لب و لوچه آویزان و چشمان بی #فروغ داشتند با زبان بی زبانی التماس می کردند، سرّ درون فاش می کردند، تو همین دو کلام ناقابل را از زبان ما گرفتی و ختم کلام!
یعنی آن نگاه و دستان سرد و سر افتاده و شانه آویزان توله سگ بودند که سگ محلشان کردی، چشم دوختی به لب های لعنتی و هرچه گفتند را باور کردی، بعد هم پاشنه ها را ورکشیدی که بروی، چرا چون خیال و خاطرت جمع بود که حال همه ما خوب است.
معرفتت را شکر! آخر اگر خوب بودم که وقت بدرقه ات آن دوتا قطره اشک بی محل گوشه چشمم راه نمی گرفت، اگر خوب بودم که رویم را به آسمان نمی کردم که جلوی اشک و آب چشمم را بگیرم که راه نگیرند روی صورتم و آن ریمل قلابی رویم را مثل بخت و قسمتم سیاه کند!
اصلا همین صدا را بگو که وقت خداحافظی رفته بود ته چاه و درنمیامد، این صدای آدمی است که حال و احوالش خوب است؟ لرزان و ترسیده و به زور درآمده از لابهلای یک بغض سنگی که عنقریب صاحب صدا را خفه می کند، این صدا نباید حواست را سرجا میاورد که حال ما خوب نیست هرچند زبان، که ماربزندش، بگوید حال ما خوب است..
این دست ها را یادت هست که همیشه می گفتی از داغی مثل کوره آهنگری می ماند حالا که مثل میت هزارساله یخ کرده دستت را گرفت ملتفت نشدی که باید دم پله آخر بایستی بگویی اینطور نمی شود باید ته و توی این همه تعارض و تناقض بین حرف و عملش را دربیاورم؟
می دانی چیست تو از همان اول خیلی هم خوب فهمیدی که حال ما خوب نیست ولی باور کردی چون می صرفید، این روزها آدم حرف هایی را باور می کند که برایش صرف داشته باشد، برای همین به روی خودت نیاوردی، پاشنه را ورکشیدی و عزت زیاد!
از ما که گذشت ولی وقتی از کسی می شنوی که حالش خوب است، تو باور نکن، به لب و زبان کسی اعتماد نکن مومن، حتما به چشم آدم ها نگاه کن نه مثل وقت رفتنت که زل زده بودی به ناخنهات به کفشهات به همه جا غیر چشم هام، می دانی مومن، آدمیزاد همیشه راست ترین حرفهایش را با چشمهاش می گوید.. یاحق..
دور دورِ خَراباس ، أَمآ تُ خآنُوم بآش : )