03/31/2015، 04:06 PM
بچه ها من یه داستان ناتمام براتون نوشتم هرکسی با یه جمله ادامش بده....و همین جور نفربعد بقیه داستان رو......تاکه یه داستان با کمک هم بنویسیم.
موفق باشید.....
شروع:
* کم کم داشت غروب میشد.صدای زوزه ی گرگ ها رو میشد شنید با یه کوله پشتی توی جنگل آواره شده بودم راه رو گم کرده بودم ترس تمام وجودم رو فرا گرفته بود نمیدونستم چکار کنم...دور تا دورم فقط وفقط درخت بود و خارهایی که هرازگاهی توی پام فرو میرفت...سکوت بدی برقرار بود تا اینکه.....
موفق باشید.....
شروع:
* کم کم داشت غروب میشد.صدای زوزه ی گرگ ها رو میشد شنید با یه کوله پشتی توی جنگل آواره شده بودم راه رو گم کرده بودم ترس تمام وجودم رو فرا گرفته بود نمیدونستم چکار کنم...دور تا دورم فقط وفقط درخت بود و خارهایی که هرازگاهی توی پام فرو میرفت...سکوت بدی برقرار بود تا اینکه.....
ﺩﻭ ﻧَﻔـــَــﺮﻭ✖✌
ﻫﯿــــﭽْﻮَﻗــــﺖ ﻧَﻤﯿـــــﯿﺒﺨﺸﻤــــ ����
ﺍﻭﻧـــــﯽ ﮐـــــﻪ ﭘُﺸـــﺘـِـ ﺳَــــﺮﻡ ﺣَﺮﻓــــ➣ ﺯﺩ
و
ﺍﻭﻧــــﯽ ﮐــــﻪ ⇦ﺣَﺮﻓـــﺸـــﻮ⇨ﺑـــﺎﻭﺭ ﮐـــﺮﺩ... ▼
ﻫﯿــــﭽْﻮَﻗــــﺖ ﻧَﻤﯿـــــﯿﺒﺨﺸﻤــــ ����
ﺍﻭﻧـــــﯽ ﮐـــــﻪ ﭘُﺸـــﺘـِـ ﺳَــــﺮﻡ ﺣَﺮﻓــــ➣ ﺯﺩ
و
ﺍﻭﻧــــﯽ ﮐــــﻪ ⇦ﺣَﺮﻓـــﺸـــﻮ⇨ﺑـــﺎﻭﺭ ﮐـــﺮﺩ... ▼