به نظر منبا آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادیتا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسدبا آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشمبا آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کردبا آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت راحالا میفهمم عشق چقدر زیباست....حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توامهمانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشمتو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشمبا آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ، تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانتتا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شودتا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنتبا آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی امو با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام....
'Farhan dateline='' نوشته است: به نظر منبا آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادیتا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسدبا آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشمبا آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کردبا آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را....شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت راحالا میفهمم عشق چقدر زیباست....حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست...با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توامهمانگونه که میخواهی مال تو میشوم ...از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشمتو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشمبا آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس ، تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس!تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانتتا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شودتا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنتبا آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی امو با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام....
لطفاً نظر بديد